تحولات کردستان عراق خفت ناسیونالیست ها را گرفت
حامد محمدی

"... لطفا توضيح بدهيد که چرا در مقابل جنايات و زورگويى هاى اين احزاب عليه مردم ساکتيد؟ چرا در برابر موج ترور زنان ساکتيد؟ چرا دستگيرى و سرکوب و گاه حتى قتل کارگران معترض و کمونيست ها (کدام کمونيستها؟!) توسط اين جماعات را محکوم نميکنيد؟ چرا توقيف روزنامه کمونيستى بو پيشه وه را محکوم نميکنيد؟ چرا در برابر "فتوا"ى قتل رهبران کمونيست و تائيد آن توسط "دولت خودى" ساکت نشسته ايد؟ در قاموس شما چه فرقى ميان سلمان رشدى و تسليمه نسرين با ريبوار احمد هست که زبانتان را در حمايت از او در برابر ارتجاع هار اسلامى بريده است؟ چرا در برابر خوشخدمتى هاى "دولت خودى" براى رژيم ايران، که پاى آدمکش ها و تروريستهاى رژيم اسلامى را علنا به خيابان هاى سليمانيه و کوچه بالايى مقر خودتان هم باز کرده ساکتيد؟ چرا در شرايطى که حتى فروشندگان دوره گرد دهات کردستان هم اين احزاب را "دولت" خطاب نميکنند، شما مدام از اين و آن منبر به حکومت اينها مشروعيت ميدهيد، آنها را دولت و مسئول امور قلمداد ميکنيد، به "پارلمان" سقط شده شان تعظيم ميکنيد، سر گردنه بگيرى قياده موقت لب مرز ترکيه را "بدست گرفتن کنترل گمرکات شمال" نام ميگذاريد و فراخوان "رسيدگى به وضع مردم" به اينها ميدهيد؟ چرا تصميم گرفته ايد در اين وانفساى سياسى در منطقه و در متن اين تحولات تعيين کننده در تاريخ کردستان و عراق، در نقش مطيع ترين، راضى ترين، مودب ترين و خوشباورترين شهروند "دولت" پا در هوا و سپرى شده طالبانى - بارزانى ظاهر شويد..." ("دیپلوماسی" یا انتخاب سیاسی؟ منصور حکمت)

١) یک سر تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا به کردستان عراق کشیده شد. احزاب عشیره ای کردستان عراق به سردمداری جلال طالبانی و مسعود بارزانی که قرار بود رفع ستم ملی را در قامت فدرالیسم با پوتین های آمریکایی و سهیم شدن بورژوازی کرد در قدرت برای مردم "خاتمه دهند" (بخوانید ابقا نمایند)٬ اکنون در خیابان های سلیمانیه و شهرهای اطراف به قتل عام "ملت کرد" پرداخته اند. برای همگان مشخص شد که مطرح کردن تز فدرالیسم در تقابل با مدنیت جامعه، همانطور که اکنون آن را در کردستان عراق شاهدیم، پیش گویی نبود، بلکه گواهی بر دسته بندی جامعه بر مبنای تضاد کار و سرمایه بود. فدراليسم در بعد منطقه اى و جهانى تلاشى سياسى براى هماهنگ شدن ناسيوناليسم کرد با استراتژى حمله آمريکا به ايران و تکرار سناريوى عراق٬ و در بعد داخلى بند و بست ناسيوناليسم قومى با ناسيوناليسم ايرانى برسر "تماميت ارضى" بود. اين استراتژى شکست خورد. دسته بندی انسانها بر مبنای معیار های قومی- قبیله ای، چیزی جز فقر، بیحقوقی و تشديد شکاف عمیق طبقاتی برای "ملت کرد" به همراه نداشت .

٢) تاريخ همواره به جريانات بينابينى درسهاى تلخى ميدهد. ۲۰ سال پیش وقتی کمونیسم کارگری در متن جنگ خليج و حمله آمريکا به عراق٬ سياست دل بستن ناسيوناليسم کرد به ارتجاع امپرياليستى و ميليتاريستى آمريکا را محکوم کرد، جریاناتی که حی و حاضر شاهد قتل عام مردم بیدفاع کردستان عراق هستند و لام تا کام زبانشان در دهانشان باز ایستاده است٬ تا مبادا جلال طالبانی از کومله برنجد و جیبهای گشادشان از الطاف اتحادیه میهنی بی بهره بماند، همان زمان زمین را زیر پای جلال طالبانی و "دولت کردی" اش را جارو می کشیدند. همان زمان ما گفتیم این جنبش ربطی به آزادیخواهی و مطالبات طبقه ی کارگر و محرومین جامعه ندارد، اما عده ای ناسيوناليست با توجيه جنبش "حق طلبی و آزادی خواهی" فرمان را بطرف ناسيوناليسم چرخاندند و سرنوشت شان را به آن گره زدند. مسئله بر سر "حق و باطل" و "انقلاب اصيل توده اى" نبود، مسئله تعیین تکلیف با گرايش ناسیونالیسم کرد در يک حزب کمونيستى بود که ميخواست سرنوشت کمونيسم را به سرنوشت استراتژى آمريکا و نوکران منطقه اش مانند طالبانى – بارزانى گره بزند. ۲۰ سال پیش هم ذره اى حق با شما ناسيوناليستهاى متفرقه نبود! اما امروز که محرومین جامعه و طبقه کارگر را برای کوچکترین حقوق اجتماعی خود از حق اعتصاب٬ تشکل و آزادی های سیاسی گرفته تا حداقل رفاه در خیابان ها به تیربار می بندند٬ چرا سکوت اختیار کردید؟ در اين اوضاع منافع طبقاتی خود را با کدام بخش از جامعه کردستان عراق همسو خواهید کرد؟ آیا جار و جنجال آن روز شما و سکوت بی شرمانه امروز شما بیانگر صریح ترین موضع گیری طبقاتی و صریح ترین اعلان جنگ علیه طبقه ی کارگر نيست؟ تحولات امروز کردستان عراق بیش از پیش نشان داد که هر کدام از ما آن روز کجا ایستادیم و از چه جنبشی دفاع کردیم. ما امروز در همان موضع بيست سال پيش هستيم و شما امروز با سکوت و پشتیبانی از حکومت حریم، برای بسته نشدن اردوگاههایتان پی چه رذالتی را بر تن مالیده اید!

٣) اما همین سکوت در برابر احزاب عشیره ای کردستان عراق از دل جنبشی بیرون آمده که منصور حکمت در مقاله "ناسیونالیسم و رویداد های کردستان عراق" نوشت:

"..."مصلحت ملی کرد" برای اینها مجوزی بود تا در یکی از سیاه ترین لحظات تاریخ دخالت امپریالیستی در جهان، در مقطع رسمیت یافتن مجدد میلیتاریسم (پس از شکست آمریکا در ویتنام)، به عنوان ابزار اصلی در سیاست های بین المللی قدرت های امپریالیستی، و در متن قتل عام و انهدام اقتصادی و اجتماعی "یک ملت دیگر" در اردوی آمریکا قرار بگیرند و به روی بشریت معترض به این تجاوز تف کنند".

این سکوت سیاسی يک جنبش واحد ناسيوناليستى با جناح هاى چپ و راست را نمایندگی میکند. جناح اول ناسيوناليسم قوم پرست است که موضع استراتژیکش در کردستان ایران را فدرالیسم فرموله کرده است. هر گونه تحرک مخالف جريانات و فرقه هاى اين ناسيوناليسم در قبال رویدادهای کردستان عراق به معنى زیر سوال رفتن تمام هستی و موجوديت شان خواهد بود و اصولا منافع خود را هم جهت با احزاب عشیره ای کردستان عراق می دانند. هواداران این جنبش با هوار زدن بیانیه ۱۷ ماده ای پارلمان حکومت حریم، پز "دموکراسی" را به رخ کمونیست ها میکشند تا از ته مانده فدرالیسم دفاع نمایند. اما فقر، بی حقوقی، و تضاد طبقاتی جزء لاینفک جوامع بورژوازی است. نمیتوان در جامعه ای که هر رئیس قبیله ای، عمارت قدرت سیاسی را در گوشه گوشه کردستان عراق بپا کرده است و بقای آن به فساد مالی و اداری و سرکوب گره خورده است٬ از پارلمان و احزابی که اعضای آن را روسای عشایر تشکیل داده اند انتظار داشت با یک بیانیه ی ۱۷ ماده ای، مطالبات اولیه انسانی و قرن بيست و يکمى را متحقق کرد .

۴) جناح دوم ناسيوناليسم چپ است. اين جريان دوم گرايش سانتری است که درکش از سیاست و جامعه بیش از سیم خاردارهای اردوگاهش فراتر نمیرود. جريانى که برخلاف سابقه درخشان و کمونيستى اش٬ امروز تمام ماهیت سیاسی "کمونیستى" اش، یک پرچم رنگ پریده مایل به صورتی بر سر در اردوگاهش است. جريانى که هزينه اردوگاه داشتن را با هر بهای گزافی خواهد پرداخت. اين خط در مقابل قتل عام دهها نفر در کردستان عراق و ديگر شهرهاى عراق سکوت می کند اما يادش نميرود به "سرور مام جلال" پيام تبريک بدهد و به خاطر مرگ شیخ عزالدین حسینی بیانیه سياسى صادر کند! اينها صرفا موضعگيرى ناسيوناليستى نيستند٬ خود ناسيوناليسم در لباس چپ اند. این خط سیاسی به خاطر داشتن مقری امن برای اینکه بر سر تقسیم اراضی شمال و جنوب کردستان ایران با حزب دمکرات هر روز نشست داشته باشد٬ و منبع موجودیت فعلی سیاسی خود را از داشتن تعدادی پیشمرگ در اروگاه به عاریت بگیرد٬ دست به انتخاب سیاسی آگاهانه زده است. مخارج سنگین این جریان که به بخشی از هزینه اتحادیه میهنی تبدیل شده است می بایست متضمن ادامه ی حیات سیاسی جلال طالبانی وعشیره مربوطه اش با سیاست عدم افشاگری و عدم دخالت در حیات آن جامعه باشد. در چنین فضایی که هر گونه تحرک و موضعگيرى سیاسی به احوالات جلال طالبانی گره خورده است و ناسیونالیسم کرد نسخه تحرک "کمونيسم" شان را می پیچد٬ باید عطای آن را به لقایش بخشید. این خط سیاسی بیش از آنکه پشت جبهه خود را به طبقه کارگر و جنبش کمونیستی چه در عراق و چه در ایران گره زده باشد خود را مدیون "الطاف" اتحادیه میهنی میداند. امروز دیگر رابطه با اتحادیه ی میهنی در حکم یک بمب ساعتی برای کومله است که عقل سلیم حکم می کند که خود را به سرعت از آن خلاص کند. رابطه ی کومله با احزاب ملی کرد در نهایت بر یک تایید سیاسی متکی است. دیگر نمیتوان این رابطه را در فرمول های قدیمی مبنی بر یک معامله ساده توضیح داد. ادامه کاری این روابط دیپلوماتیک انعکاسی خواهد بود از سیاست راست کومله در برسمیت شناسی این جریانات در سرکوب اعترضات توده ای و پيوستن تمام قد به جنبش ناسيوناليستى کرد .